ولایت پذیری در اصل، به معنای ایجاد توازن در پذیرش سرپرستی و دوستی پیشوایان دینی و بیزاری از دشمنان آنهاست.
حضرت عباس(علیهالسلام) که باور و اعتقادش، تمام تلاشها و موضعگیریهای او را در مسیر ولایت قرار داده است، بهترین اسوه ولایتپذیری است؛ چون خط سیاسی او پیوسته بر اطاعت از امام و مخالفت رفتاری و گفتاری با دشمنان امام استوار بود. او، این ویژگی را تا لحظه شهادت زنده نگه داشت که بهترین گواه بر این سخن، تقاضای دشمن برای جدا شدن او از صف هواداران ولایت و رد کردن آن از سوی حضرت عباس(علیهالسلام) بود.
در عصر تاسوعا، دشمن کوشید با استفاده از روابط قومی و قبیلهای، حضرت اباالفضل(علیهالسلام) را از لشگر حسینیان جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن که نسبت خانوادگی با امالبنین (علیهاالسلام) داشت، به خیمه حضرت عباس(علیهالسلام) نزدیک شد و فریاد زد: «خواهرزادههای ما کجایند؟»(1)
شمر از قبیله بنی کلاب بود و در عرب رسم بود که دختران قبیله خود را خواهر میگفتند. شمر پا را فراتر نهاد و برای رسیدن به مقصود خود به حضرت عباس(علیهالسلام) اماننامه تسلیم کرد. دشمن که برق شمشیر و توفان دستان حضرت اباالفضل(علیهالسلام) در دفاع از ولایت را در جنگهای پیشین دیده بود، میخواست با این حربه پوسیده، شکست را بر سپاه امام تحمیل کند.
رفتار حضرت عباس(علیهالسلام) در این مورد گویای دفاع راستین او از حریم ولایت و برائت از دشمنان است. او بدون کوچکترین توجه به مناسبات قبیلهای و قومگراییها، فریاد کشید و گفت: «دستهایت بریده باد! خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام حسین(علیهالسلام)، امان ندارد؟ به ما امر میکنی که به اطاعت این نفرین شدگان الهی و فرزندان ملعون و پلید آنان در آییم؟»(2) او اینگونه بر چکاد افتخار ایستاد و بلندترین چکامه را در ولایتپذیری سرود.
پیروزی و سربلندی هر نهضت و حرکتی مرهون و مدیون وفاداری یارانی است که در آن حضور یافتهاند تا نهضت با اتکا به وفای آنان به اهداف شکوهمندانه خود دست یابد. در زیارتنامه حضرت عباس (علیهالسلام) میخوانیم:
«اَشهَدُ لَکَ بِالتَّّسلیمِ وَ التَّصدِیقِ وَ الوَفاء و النَصیحَة لِخَلَفِ النَّبی؛ گواهی میدهم که از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) [پیشوای خود] پیروی کامل داشتی و نسبت به او راست کردار و وفادار و خیرخواه بودی.»
حضرت ابالفضل(علیهالسلام) قهرمانانه در راه وفاداری به آیین خود، برادران و فرزاندن خویش را به میدان جنگ فرستاد و برای این که پایبندی خویش را به این پیمان بیشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان خم به ابرو نیاورد و خود نیز جان بر سر این پیمان نهاد.
نوشتهاند هنگامی که کاروان اسیران کربلا را در شام، به کاخ یزید بردند، در میان وسایل غارت شدهی شهیدان، پرچمی بود که از ضربات دشمن بسیار آسیب دیده بود. یزید با حیرت به آن نگاه کرد و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟»
گفتند: «عباس بن علی.» آنگاه سرگردان بین حیرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب نگاه کنید. ببینید که بر اثر ضربات شما هیچ جای سالمی ندارد، ولی انتهای آن که در دست علمدار بوده، سالم سالم است.»
این سخن کنایه از این بود که پرچمدار، ضربات تیغهای برهنه و برّانی را که به دستش میخورده، تاب آورده، ولی پرچم را رها نکرده است.
آنگاه یزید رو به حاضران، با صدای بلند گفت: «نفرین از نام تو دور باد ای عباس! به راستی که این معنای کامل وفای برادر نسبت به برادر است.»(3) هم چنین او در صحنهای دیگر آنگاه که بر امواج بستر دلانگیز آب روان نگاه میکند، لبان خشکیده محبوب خود را در نظر میآورد و داغ تشنگی را از یاد میبرد و وفاداری او برگ دیگری بر برگهای زرین عاشورا میافزاید.
آنگونه که از منابع تاریخی بر میآید حضرت عباس(علیهالسلام) دارای ورزیدگی اندام و تناسب اعضایی بوده که بیانگر توان جسمی بالای او بوده است که تا اندازهای از ویژگیهای ارثی او بوده است. چرا که هم پدر او از ابرپهلوانان عرب به شمار میرفته و هم خاندان مادری او گرُد میدان بودهاند. مادر او امالبنین، از خانواده شجاع و دلاور بود.
از دیگر دلایل این قدرت جسمی، افزودن بر فرآیند ارثی، این بوده که او از کودکی با ورزش و چالاکی انس داشت. ورزش و کار در مزرعه و آموزشهای نظامی دست به دست هم داد و از عباس (علیهالسلام)، جوانی نیرومند و شجاع ساخت.
نقل شده است روزی امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) در مسجد نشسته بود و مردم را پند میداد. مردی اعرابی وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «ای پیشوای من! پیشکشی برای شما آوردهام.» آنگاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد.
در همین هنگام، حضرت عباس (علیهالسلام) که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشهای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی(علیهالسلام) متوجه علاقه و شگفتزدگی عباس شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه میکنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را میبینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس میکند و بی امان بر آنان میتازد و سرانجام به شهادت میرسد.» (4)
درخشش او در جنگهای گوناگون به ویژه کربلا، یادآور نبردهای پیروزمندانه حضرت علی(علیهالسلام) بود. او با سه تن از شجاعانِ دشمن، قهرمانانه میجنگد و هر سه را به هلاکت میرساند. نخستین آنان که دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزهای بلند در دست گرفته بود وقتی به میدان آمد، نیزهاش را به حمایل سینه حضرت فرود کرد. حضرت عباس(علیهالسلام) سرِ نیزه او را گرفت و پیچانید و از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد. (5)
و این رشادت کسی است که هم اعتقاد قوی دارد و هم تسلیم ولی و امام خود است.
پینوشتها:
1. اصول کافی، کلینی، انتشارات اسوه، قم، 1372، چاپ 2، ج 4، ص 120.2. اعلام الوری، باعلام الهدی، امین الاسلام فضل به الحسن الطبرسی، ص 237.3. سوگنامه آل محمد، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373، ص 299.4. مولد العباس بن علی علیه السلام، ناصری، محمدعلی، ص 61.5. کبریت الاحمر، محمدباقر البیرجندی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1377، هـ ق، ص 387.